بیعت عشق
من از این خواب و خیال سوی تو هجرت می کنم
عهد می بندم تو را ؛ با " عشق " بیعت می کنم
شاخه های نسترن بر گیسوانت می زنم
قصه ها با تو ز فرداها حکایت می کنم
گاه از لب های تو ، گاهی ز ابروان تو
ذره ذره ،نم نمک تفسیر چشمت می کنم
باور بی باوری،هرگز نباشد ، هیچ نیست
از نهادت بر کنم راهی معین می کنم
با تو باشم تا ابد ، تا جان به تن باشد مرا
گر جز این دارم خیال رحل مسجل می کنم
تو خود عشقی ، وجودی ، پاره ای از پیکری
پس بگو غیر از وصالت چه مجسم می کنم
وه غریب است قصه ی عشق ، به چه شیرین است وصال
من " نی " ام ؛ اما من از بودن حکایت می کنم
* مراد از نی اشاره به شعر بشنو از نی چون حکایت می کند مولاناست
، ,تو ,عشق ,حکایت ,؛ ,بیعت ,حکایت می ,از نی ,با عشق ,غیر از ,از وصالت
درباره این سایت